شنبه دوازدهم خرداد ۱۳۸۶ | 13:42 | واسازی -
تقدیم به الهام ملک پور و سام مقدم
حمید امینی (با عذر خواهی از دوست عزیز)
کسی که پنهان کاری بلد نیست عاشقی نی داند
(مربع) که این ورق های سفید پیدا می شوند همان جایی که دنبال شان می گردم و حالا یادم نیست قبلن دنبال شان گشته ام یا نه اما می دانم که قبلن حتمن به فکر دنبال شان گشتن افتاده ام ( یا حتمن به فکر به دنبال شان گشتم افتاده ام یا به فکر دنبال شان گشته ام (بدون حتمن))
کسی که پنهان کاری بلد نیست عاشقی نمی داند
مطمئنم اما نمی گویم چون به افتادن مشکلی یا مشکل هایی مشکوکم
کسی که . . . .
]که[ جامائیکا هم ]هم؟[ کشوری است . . . بین عاشقی و آشکار شدن مردد است و هیچ گاه به پنهان کاری نمی رسد و دلیل این امر برای نگارنده این سطور هم (مربع) است آن طور که مثلن برای شاملو هست و برای فرخزاد هم نیست که یکی از بروزات آن این است که پس از چاپ شدن، نویستده را به جایگاه یک شاعر می برد. انگار اتفاقی دیگر لازم است چنان که برای فرخزاد مرگش تا شاعر متولد شود.
اما مسئله فقط مربوط به چاپ نیست. در خود شعرها هم همین مسئله ی تردد بین آشکار شدن و عاشقی مانع پرتاب شعرها به دامن مخاطب می شود در واقع شعرها هیچ گاه از مدارشان به سمت مخاطب اخراج نمی شوند و این امر البته برای ما مخاطبان بعد از مرگ فرخزاد در اشعارش ملموس است. و ما اشعار او را مثل پنهان کاری های هضم پذیر و در عین حال غیر انتزاعی و تجربی می پذیریم و این ها همه به خاطر مرگ نابهنگام شاعر است که شعرها را دارای نیرویی عظیم می کند. نیرویی که توان پرتاب آن ها به دامن مخاطب را می دهد در حالی که اصلن چونین چیزی در واقعیت وجود ندارد و رو به زوال رفتن تدریجی ِشعرهای شاملو این امر را نسل به نسل آشکارتر می کند. اما در جامعه ی (مربع) امروز که مرگ شاعر حتا برای معروف ترین شاعران هم نمی تواند تغییری در جایگاه شان ایجاد کند؛ به دلایلی (مربع) بر نگارنده، چه برسد به شاعران غیر معروف
آن اتفاقی که قرار است نوشته ها را به جایگاه شعر ببرد چیست؟ که این هم بر نگارنده ی این سطور (مربع) است. اما مطمئن است که باید در insistence ( مقابل existence ) مخاطب و نویسنده و تلاقی آن ها جستجو شود. همان طور که در مورد فرخزاد صدق می کند.
مهرماه 1385