گفتوگو با پدر ادبيات مدرن آفريقا؛ زندگى چيزى جز پارادوکس نيست!
چينوآ چهبه” - برنده امسال جايزه بوکر - نوشتن را احساسى ناگزير مىداند. خبرنگار گاردين با حضور در خانه آچهبه در نيويورک، به گفتوگو با نويسندهاى پرداخت، که از نگاه “نادين گورديمر” - برنده نوبل ادبيات-، پدر ادبيات مدرن آفريقاست؛ نويسنده76 سالهاى که تصور کسب چنين شهرت و افتخارى را نمىکرد. آچهبه در ابتداى گفتوگو مىگويد: “حالا من يک نويسنده باتجربهام. اما وقتى شروع به نوشتن کردم، هيچ ايدهاى درباره اينکه به کجا خواهم رسيد، نداشتم. فقط مىدانستم احساسى درون من است که از من مىخواهد تا بگويم که هستم؛ احساسى که حتا اگر آن را نمىخواستم، باز به بيرون تراوش مىکرد.” گفتوگوکننده مىنويسد: “آن احساس درونى آچهبه، همان رمان اول او يعنى “اشيا از هم مىپاشند” بود. قبل از آنکه آچهبه را ببينم، کتاب را دوباره خواندم. عجيب اينکه هيچيک از فاکتورهاى مسحورکنندهاش را از دست نداده بود.” آچهبه در اينباره توضيح مىدهد: “اين کتابى است که فقط آنهايى که غرق آن شدهاند، مىتوانند آن را به ديگران معرفى کنند.” او در ادامه گفتوگو از اين موضوع ابراز خوشحالى مىکند که هيأت داوران جايزه بوکر، شيوهاى را که او از طريق آن، زبان جديدى را براى “اشيا از هم مىپاشند” بهوجود آورده است، تحسين کردهاند. اين نويسنده در ادامه يادآور مىشود: “اين داستان با آنچه من در کودکى خواندهام، بسيار متفاوت است. مىدانم مثل ديکنز يا جوزف کونراد نمىتوانم بنويسم. داستان من سبک آنها را نمىپذيرد؛ بنابراين بايد انگليسى جديدى را خلق کنيد؛ حال چه مؤثر واقع شود و چه شکست بخورد، من نمىتوانم اظهارنظرى کنم.” در ادامه اين مطلب آمده است: اگر ملاک موفقيت کتاب، حجم فروش آن باشد، در آن صورت هم “اشيا از هم مىپاشند” موفق بوده است. اين کتاب بيش از 10 ميليون جلد فروش داشته و به 50 زبان ترجمه شده است. مهمتر آنکه اين کتاب نسل نويسندگان آفريقايى را بهوجود آورد، که از نبوغ زبانى و ديد سياسى کتاب الگو گرفتند. زمانىکه آچهبه قصد نوشتن “اشيا از هم مىپاشند” را داشت، رمانى را مدنظر داشت که بيانگر داستان سه نسل بود: “اوکونو”، يک روستايى سنتي؛ پسرش “نوويهکو” که توسط مبلغان به مسيحيت گراييد؛ و “اوبي”، نوهى اوکونو که براى تحصيل به انگليس فرستاده مىشود. اما وقتى فهميد که گستردگى موضوع رمان او کم است، آن را به سه قسمت تقسيم کرد: “نيجريه بهعنوان سرزمينى پيش از ورود سفيدپوستان”، “ورود مبلغان” و “جهانى شدن از طريق راههاى استعمارگرانه در آفريقا”. قسمت اول کتاب همان “اشيا از هم مىپاشند” شد. قسمت سوم، رمان بعدى آچهبه شد؛ يعنى “وداع با آرامش”. اما قسمت دوم کتاب هنوز نوشته نشده است. آچهبه درباره اين موضوع توضيح مىدهد: “وقتى تصميم گرفتم آنرا بنويسم، فهميدم که دلم به اين کار نمىرود. اين همان نسلى است که مبلغان را پذيرفتند. بهنظرم رسيد به توضيحات بيشترى نياز است؛ چرا يک نفر عقايد اجدادىاش را رها مىکند و به مذهب بيگانه مىگرايد؟” آچهبه از کودکى شاهد تغيير مذاهب بود و والدين او نمونه بارز آن بودند، که نامشان را هم عوض کردند؛ اما عموى او در برابر اين تغيير مذهب ايستاد و زندگى متفاوتى را در پيش گرفت. در اينباره مىگويد: “تفاوت ميان آنچه مىديدم و آنچه به من گفته مىشد، بسيار زياد بود. زبان کليسايى را که مردم استفاده مىکردند، به نوبهى خود نوعى تهاجم بود و اين تغيير نکرد. مبلغان امروز همچنان معتقدند مىخواهند جانهاى از دسترفته را نجات دهند، که اين دروغ بزرگى است.” گفتوگوکننده پارادوکسى را مطرح مىکند و مىگويد، اگر آموزش انگليسى و تأثير مبلغان نبود، او اکنون نويسنده نبود، که آچهبه در پاسخ مىگويد: “زندگى ما چيزى جز پارادوکس نيست!” در بخشى از مطلب هم آمده است، تنها داستانهاى آچهبه انقلابى نيستند؛ بلکه زبان او هم انقلابى است. رمانهاى او از انگليسى استاندارد، زبان فولکلور و ضربالمثل برخوردارند.