این شعر از الهام ملک پور
تماس
ولی نمی خواهم بگویم که دوست ات دارم
فکر می کنی نیازی باشد؟
به موهایت نیاز دارم
از هر طرف که کشیده باشی موهایت
برای خواب دیدن
نیازی باشد تا تو را به شراکت بگذارم با الهام
الهام
توی خواب هایی که می میری
نیاز دارم
نیازی مبرم به بوی بدن ات
نیاز تماسی شهوانی
کارهایی از این دست جواب می دهد به خاموشی سراغ ثانیه ها می روم
فراموش کردم که زنده ام
دارم خواب می بینم
دارم تو را می بوسم
دمایی که ذوب ام نمی کند یخ می زنم در هر نقطه از مخاط
هر نقطه ای را دست می گذارم
هر صفر به سمت حرکت اجزای مهلک
من دارم نیازی را حس می کنم که کفش هایی در آن واکس می خورند و در آن هر ثانیه از ابرها بالا می رود تا باران بیاورد
انگشت هایم
خیس می شوم و می بوسی هر جایی را و می روم در هر جایی می خواستم . . . .
چیزی نیست که پشه ها سرخ و سوزنی
چیزی نیست آبله های روی پوست ام
لازم دارم که نگویم دوست دارم ات
دارم ات که نیستی در کنارم
الهام
دارم این جا چایی می خورم در لیوان دسته دار ولی حیف
دارم این چایی را می خورم
لازم دارم
و می خواهم
می خواهم به هر سمت به تو بربخورم
می خواهم در هر گوشه ای از تو اصابت بکنم
جایی دارم تمام می کنم این که تو نیستی
سال ها
سال های زیاد
زمان را می خورم تا تو نیستی
دست هایت که کم نمی خواهند روی هر جایم
من هم می خواهم
دست را روی هر انحنا بپیچانم
و هر منحنی را بپیچانی به دور هر پیچ که هر گوشه ای تو این جایی
چنگ می اندازم به نبودن ات
جاهایی پیش می رود
خواهی دید که تن برای تو در تنهایی در تنهایی هر گوشه ای تو فکر می کنی نیاز من است؟ تو روی اجاق داری برایم آماده می شوی
تو در تنهایی ِتو
نمی خواهم که بگویم دوست ات دارم
به این نیازی نیست
نمی خواهم که بگویی نیازی نیست
از این که تو نمی خوری من نمی خواهم
لازم دارم
برای هر سویی از هر کجایی اندازه ی تن ام کمک می خواهم
کمی
تو
باید کمک کنی به کارهایی که می کنم
هم دستی تو الزامی ست
و موهای تو الزامی ست
. . . .
لازم می بینم پول هایم را بشمارم تا تو را به یک کوپه ی قطار منتقل کنم
هه هه هو هو هه هه هو هو
لازم است انگشت هایم را بشمارم تا تو را به یک لیوان شامپاین دعوت کنم
لازم می دانم از تو بپرسم که آیا چیز دیگری ضروری به نظر می رسد؟
ال
و تو چه خواهی گفت؟
هه هه هو هو هه هه هو هو هو هه
می پیچاند در هر نقشی بادهای اسلیمی را
می نشاند در هر زاویه ای مرد های بدوی را
با این همه کاری نداشتیم
کاری نداشتیم که بکنیم
کاری که این قدر مهم باشد و این قدر کار باشد که از چشم دست برداریم و به پایین برسیم