سه شنبه یکم آبان ۱۳۸۶ | 15:17 | واسازی -
بدون تعارف يک نويسنده معاصر جهانى نداريم و ادبيات امروز ما با ادبيات غرب قابل مقايسه نيست. محمود فلکى شاعر و داستاننويس با عنوان اين مطلب به ايسنا درباره ترجمه آثار ايرانى و ارتباط آن با جهانى شدنمان، گفت: بسيارى از آثار نويسندگان و شاعران ما هستند که به زبانهاى مهم دنيا ترجمه شدهاند و تيراژشان بالا نيست؛ حتا صادق هدايت هم در فرانسه فقط در محدودهى معينى مطرح است. “بوف کور” در آلمان هم ترجمه شده؛ ولى برد آنچنانى نداشته است.
بدون تعارف!
او در ادامه افزود: تعارف نداريم. با وجود اينکه دلمان مىخواهد نويسندهى ايرانى و کتاب ايرانى برد داشته باشد، ولى واقعيت اين است که برد پايهيى نداشته است و ما بدون تعارف يک نويسندهى معاصر جهانى نداريم. به ادعاهايى که در اين مورد هست، کارى ندارم. محلى ترجمه مىشود و منطقهيى ممکن است بازتاب کوچکى داشته باشد؛ ولى تا کنون برد جهانى نداشتهايم. اما علت چيست؟ بعضى به زبان فارسى اشاره مىکنند؛ اما اين تنها دليل نيست. زبانهاى ترکي، چيني، عربى و ژاپنى زبانهاى سختترى هستند؛ اما مىبينيم آثارى که به اين زبانها نوشته مىشوند، ترجمه شدهاند و در مواردى برد جهانى هم داشتهاند. در اين زمينه، مشکل تنها زبان نيست؛ بلکه نوع نگاه و برخوردى که نويسنده و شاعر در آثار مىکند، بسيار مهم است.
هدايت در غرب بردى نخواهد داشت

فلکى گفت: اگر بخواهيم آنچه را در داستاننويسى و شعرمان مىگذرد، قياس کنيم، بدون تعارف با آنچه در غرب مىگذرد، قابل مقايسه نيست. بعضى از آثار را که فکر مىکنيم برجستهاند، اگر به زبان آنها ترجمه و خوانده شوند؛ آنقدر برجسته نيستند که آنها را تکان دهند. ممکن است بازتابهاى منطقهيى داشته باشند؛ ولى جهانى به آن معنا نيستند. بعضى از آثار ادبى ايران را با آثارى که ظاهرا مشابه نوشته شدهاند، مقايسه مىکنم، مىبينم مثلا هدايت را ما داريم، آنها کافکا دارند و هدايت آنجا ديگر بردى نخواهد داشت.
داستانهاى دولتآبادى براى غربىها خستهکنندهاند
اين شاعر درباره اين موضوع که گفته مىشود، بومىنويسى نويسندگان ما دليل ترجمه نشدن و جهانى نشدن آثارمان است، گفت: بومى نوشتن اتفاقا براى آنها جاذبه دارد؛ اما اينکه چگونه نوشته شود، مطرح است. مثلا محمود دولتآبادى اگرچه در ايران نويسندهى مهمى است، ولى داستانهايش براى آنها خستهکنندهاند و نوع تشبيهات و زبانى که به کار برده مىشود، قدرى رمانتيک است.
خواننده حوصله پيچيدگى ندارد
فلکى اعتقاد دارد: آثار پستمدرن در غرب بسيار کم خواننده دارند. هنوز آثار مدرن و رئاليستى هستند که آنجا خوانندهى بيشترى دارند. مشکلى که ما داريم، اين است که فکر مىکنيم هر چيزى که نو باشد، برتر است. در حالىکه بعضى از پديدهها اگر درونى نشوند، مىتوانند برعکس و حتا مخرب عمل کنند. اتفاقا آنجا وقتى ساده مىنويسند، مخاطب بيشترى جذب مىکند تا پيچيده نوشتن و زبانبازى يا شخصيتها را آنچنان پيچيده کردن که معلوم نشود منظور چيست. خواننده حوصلهى اين چيزها را ندارد. اين به آن مفهوم نيست که آنها خوانندگان بدى هستند؛ من در آلمان حتا خوانندگان حرفهيى را مىشناسم که حوصلهى خواندن اين آثار را ندارند.
حضور بيشتر زنان در بعد از انقلاب
اين داستاننويس همچنين يکى از تحولات عرصهى ادبيات داستانى ما را بعد از انقلاب، حضور بيشتر زنان در اين عرصه دانست و متذکر شد: يکى از تحولاتى که ادبيات فارسى ما پيدا کرد، اين بود که زنان بيش از گذشته درعرصهى ادبيات نقش فعال دارند. دلايل آن مىتواند متفاوت باشد. دلايل اجتماعى آن را من دقيقا نمىتوانم بررسى کنم. مىتوان گفت که زنان نه فقط در عرصه ادبيات؛ بلکه در عرصههاى فرهنگى فعالاند. البته اصولا به تفاوت شعر و ادبيات زنان و مردان قايل نيستم؛ زيرا شعر و ادبيات امرى انسانى است و جنسيت نمىشناسد. همانگونه که بين شاعران و نويسندگان مرد سطوح مختلفى داريم و بعضى ارزش کارشان بيشتر است و بعضى کمتر، بين زنان هم اينگونه است. اصلا بر اين باور نيستم که اگر کسى زن است، بهتر مىنويسد يا برعکس. اين امر نه در کشور ما؛ بلکه در ادبيات جهان هم مطرح است. در ادبيات دنيا مىبينيم که بعضى زنها، نويسندگان برجستهاى هستند و از بسيارى مردان بهتر مىنويسند و يا برعکس. بنابراين نمىتوان ارزشگذارى کرد که اين بهتر است يا آن. اما مىتوان گفت در ايران نوعى از ادبيات را که عامهپسند و بازارى است، بيشتر خانمها نوشتهاند تا آقايان و اين خود پديدهى جالبى است.
خواننده ادبيات جدى در تمام دنيا کم است
او در بخشى ديگر از صحبتهايش به بحث مخاطب جدى ادبيات و کم بودن اين نوع مخاطب اشاره کرد و گفت: خوانندهى ادبيات جدى در تمام دنيا کم است؛ مثلا “کونزاليک” - نويسندهاى در آلمان - تيراژهاى 50 ميليونى داشت يا نويسندهاى مثل “کارل ماي” که داستانهاى تاريخى عامهپسند مىنوشت، خواننده بسيارى داشت؛ بنابراين در تمام دنيا اين موضوع هست و خاص ايران نيست؛ در جامعهاى ممکن است سطح سواد متفاوت باشد و به همان نسبت خوانندهى عامهپسند بيشتر باشد. اما تفاوتى که با ايران وجود دارد، اين است که آنجا کتابهاى جدى هم تيراژ زيادى دارند؛ اما اينجا اينگونه نيست و تيراژ از 3 يا 5هزار تجاوز نمىکند. البته اين امر به فرهنگ مطالعه ما هم بازمىگردد. در غرب فرهنگ مطالعه از کودکى ياد داده مىشود؛ در نتيجه اين امر از کودکى عادت مىشود. اما چنين پديدهاى را در ايران نمىبينيم. به نظرم تفاوت فرهنگ و نقش و عادت مطالعه در اين امر نقش جدى بازى مىکند.