توضیح ضروری!!!!!!!
این متن در شب شعرخوانی دومینو با حضور رزا جمالی خوانده شد روی شعر خانم جمالی شاعر.
لازم به ذکر است گزارش این جلسه در همین نشریه درج خواهد شد.
تا بعد که خواهد رسید البته
الهام ملک پور
چه فرق می کند؟
یک ابر . باید نوشت . یک ابر . باید . قطار ساعت یک حرکت می کند . یک بلیط . و لندن خراش هایی دارد . زاویه هایی . با قطار ساعت یک . و یک بلیط . ولی این جا که تهران است . یک ابر هست با بارش مدام . و من سعی می کنم سعی می کنم قطره هایی را ببینم . بتوانم . باید بشود که بنویسد . ولی آهسته از گوشه ای ذرت هایی و پاهای گشاد .
وقتی روی قطره هایش دست می کشم . وقتی شعرهایی می آید می تواند بخواهد هر بلیط در ساعت یک بامداد . یک ساعت می تواند باشد . بانوی عصر ویکتوریا . پا در رکاب کابین شماره ی هر چه شماره می گیرد و ایستگاه آخر کلاه از سر بر می دارد .
شما که هنوز این جایید!
داشتم به جایی نزدیک می شدم. شاید یک در . شاید شیار شیهه ی یک مادیان . ولی نه می توانستم بگویم یک ابر بر تیغه های کوه هر کوه . کوه می تواند باشد ولی می خواستم بگویم ابر .
تشنه می شوم .
آب می خورم .
ولی آن زمان است که ابر نزدیک می شود به سطحی از سطح شما و خیس می شود هر نقطه ای که او اشک می ریزد نمی خواهم بریزد هر قطره از تن ش صخره بر می گردد هر ابر
می تواند باشد
پنجه هایش . هر افق . ساعت . می توانم هر سکه را به نماد امپراتوری تقدیم کنم . این که باز هم دوباره دری باز می ماند . من می مانم . "پنجه هایش آهسته روی برف جان می کنند . . . " . "تاریک بود" . و من قهوه ای سفارش دادم . رنگ ستیغ کوه ها . ابر بود . می نشست . و چایی می توانست تا هر چه زمان می توانست باشد سرد شود . سرد شود تا چاره ای نباشد تا این که ابر ببارد . ابر نبارد . اصلن نخواهد که ببارد . شما هم نخواهید که ببارد .
"آن ابر هیچوقت به پایان نرسید" " آینه ای که تا ابد در من راه می رفت" . راه . راه . و خانه تاریک است . در نیمه ی هر اسب . "این خرگوش" . همین خرگوش . "این خرگوش که به رگ هام آغشته است" اگر می شد . "این خرگوش که از سمت راست می آید"
می توانم قدم هاش را بشمارم . می توانم . اگر بشود گفت شعر هم نوشتنی ست . نوشتن است که صخره را بر می گرداند . نوشته است "دکمه هایم را جویده است" . مگر این که شاعر بنویسد . و بعد هم بنویسد . هلو را در دست نگه می داریم . تا این که مگر چاقویی قرمز بشود . قرمز را می بینیم . "بریده بریده تکه های صورتم را می چسبانم که بخندم؟" گریه ندارد . این وطن گورهای زیادی دارد برای اجتماع . گریه ندارد . "پسر بچه ای که خدا حافظی نمی تواند" "گفتم آرزویی ندارم" گفتم باید این همه کلمه . کلمه اگر میخ نشود به چه درد می خورد؟ میخ . وقتی قاب باید جایی بگیرد . روی دیوار . و ابر دیوار بود روی صورت هر شب . هر شب . "و یک هسته داشتیم" "بریده بریده تکه های صورتم را می چسبانید که بخندم؟"
ابر بود که رفت . کوه بود که نشست . و صبح امروز همان صبح دیروز است . هست . ریل ها منتظرند . این جا همان تهران است . وقتی هوا سرد می شود . وقتی ابر سایه می گیرد . نشسته ام . گوش می دهم . ولی چرا گاهی نمی توانم ببینم . "بر چاقوی خانه ی من" . "طبیعت بی جان" . صبر کردم برای صرف عصرانه . "برای چاشنی این جهان" تمشک های تازه ی پر خون . شمشیر هر آیین عشق ورزی . کلمه . کلمه . کلمه . قله می شکند صدای این تابوت . هست . هست . کلمه . "به شکل بروفن" . "اما کلمه ای که کلید تو بود . . ." . ابر خسته است که برگردد . دری باز بماند .
شما هنوز همین جایید؟
دارم به اشتهای هر اسب فکر می کنم . دارم به قهرمان یخ ها فکر می کنم . موج روی هر حباب صابون . دارم . می توانم به خاطر بیاورم . مراسم هر خون در تشت طعم های سرد .
"به خاک سپردن این مرده ممنوع است" به خاک می گویم هنوز هنوز هم که هنوز است ابر سایه می اندازد و غم چیز بدی است . نفس به شماره می افتد .
آزار می دهم
می دانم
می دانم
اسفند ماه 1386
el