اضطرابِ به هم خوردنِ شیشهها
■ خشونت، خشونت عمیقترین ترس را به جا میگذارد. هتکِ حرمتِ خونریزی پاک نشدنی است. اعتقاد به جهانی که وحشت آنرا از بین میبرد دیگر بآسانی بدست نمیآید.
■ هر کس برای دیگران خطرناکست. بدن سلاحی است بالقوه
■ آنچه مرا شگفتزده میکند این است که هنوز بازماندگانی هستند.
■ انسان از میان جنگلهای نشانههایی میگذرد که او را مینگرند، با نگاههایی آشنا.
زمانِ جنگ این جملات را نوشتم:
تو این لحظات حساس در میانِ زندگی و مرگ در تهران و جای جایِ ایران، تصویر من از مرگ عینِ زندگیه. آره! منم میترسم. اضطرابِ به هم خوردنِ شیشهها. شادمانی هم هست از ترس و مرگ. تصویرِ من از مرگ، تصویرِ تقلاها، تمناها و خواهشهای دو زن در فیلم «من تو او مرد او زن » از شانتال آکرمنه. تو خواهش و تقلا، تو اتاقِ کاملن سفید، سکون و سکوت و آرامش نیز هست. بله! سکون سخن میگوید ( Stillness Speaks) از نوعی که اکهارت تول هم تاکید داره در گفتار و نوشتههاش. بینِ تقلاها و سکون و سکوت، هر دو را دارم. در لحظه حال که تنها زمانِ واقعی است. ایران دوستت دارم. تهران دوستت دارم.
- - -
امیر قاضی پور
خرداد ۱۴۰۴. تهران