پرتاب
به رویاهایم فکر می کنم
به سیب هایی که گاز می زنم
رویاهایم
به کاردهای دسته دار
به رویاهایم روی پل که یک طرف اش را ایستاده ام
پلی را گاز می زنم
کاردهای دسته دار
بلوزهای پشمیٍ کلفت
۸۴/۷/۲۴
الهام ملک پور
شاتوت/ شكسته
الا بريده چراغ مطالعه،آن هم از كوچه
اگر سفر كنيد شكمش بايد اصولي باشد
!چيزي شروع نشده ابن عربي
صورت مخاطبش غذا مي پخت و۶انگشتي است
تا گوشواره ها اسمش خراشيده برگ كوبيده قفسهاشان
زيگ زاگ دوز وحشتناك و شانه هاشان دهن به دهن
دريا در نظر گرفت و آشپزخانه را چندين خار
دو سه تا از اعضاي بدنم كه جر داده بودند درسهاي پيانو
غرضم مخالفت با حرفهاي حضرت ابن عربي نيست
شما تن لش ها از مهربانيتان است يا دسته جمعي در كوهپايه ها
روزي دارد مي خواند
در اين سفر زده بود بالا روزي
اسكله اندامش را آزاد كرد
پاك كنم به اتاقم
پيش افتاده بوديم
دستمال نبود شنا مي روند
نامش مي تواند در سن تروپه
.ترجيع مي دهم جيغ بزنم و كف و جورابش را خيار گاز بزنم
امشب كاغذش است
هيچ وهوچ مارمولك ها
جيغ خوب رقصيدن رنگ آبيست و ارغوان
صاحب منصب مركز شهر مركب سياه باشد
بالا تنه از چشم يك چيزي است
حزب - تمام آدم ها تك و توك نبودند
گوشت و پوست و سر و كله فقط ۷ بار كشته باشد
شوق وقتي برسد بازي وهمين ها را به زنش تقديم كرده بود
در و ديوار و يدك كشي
۱۰كوچك نبود و بيست و چند ماه خورده ام
به اين مي گويد لگد زدن؟
خداوندا اين همه قاب عكسي سمت راست بود؟
آمده ام كرايه را بپردازم
ايزابلا از اعضاي بدنش گمانم شاعر
نمي تواني بنويسي
آن وقت پشت سر ما چشم راستش چند لحظه سكوت خوردند
قول مي دهم سمت توالت
مين شين الف جا " فقط نفس هاش يا بوته اي "
حفظ كن "
"مرده اي است بر ديوار
"صداي مينوش " گربه ي پشمالو
اين كلمات در معدود شلاقي طلايي رنگ
پسته اي دو نرمه ي گوشش
پدالها بالا سنجاقش كنيد
بلعيدن حنايي رنگ كتف در دهانش گذاشت
.كم كم تایپ مي كنم. روزها خال گوشتي را بر مي دارم
نصفه سوخته ۴ چمدان از روزآخر میان آجرها
حق ماست !
مسخره فنجان قهوه اش را بالا كشيد
كميته مشترك : سر كار چي ؟
دست_ ارتش_ بردار --------- مهندس هديه كرده است با
اسفندماه۱۳۸۲
امیر قاضی پور
به بهانه ي خواندن "معصوم اول " نوشته ي هوشنگ گلشيري
فشارهاي ايدئولوژيكي كه شامل نهادهايي چون دين، نظام قضايي،آموزش، فرهنگ وعرف هاي گوناگون زندگي مدني مي شوند،مستقيم يا از بيرون تحميل نمي شوند، بلكه از درون جامعه نشات مي گيرند و ظاهرن با اتفاق نظراجرامي شوند، به اين معنا كه به نظرمي آيد طبيعي هستند وآزادانه انتخاب شده اند و به تعبير " آلتوسر" ( استقلال نسبي) ازحكومت يا طبقه ي حاكم هستند، كه بسيار موثرتر از اعمال زور عمل مي كنند، زيرا مردم با رضايت در انقياد خود و نگهداشت وضعيت موجود سهيم مي شوند.
اين شيوه با ساختار طبقاتي، جنسيت و ذهنيت رابطه ي تنگاتنگي دارند و اصولن اين قالب هاي فرهنگي هستند كه بسياري از روابط طبقاتي و ذهنيت هاي يك جامعه مدني را طبيعي نشان مي دهند.
خودآگاهي از طريق انواع ايدئولوژي شكل مي گيرد، ايدوئولوژي با نظام ها معنايي واعتقادي خود به مردم امكان مي دهند تا روابطي غير واقعي و متمايز از روابط با شرايط موجودي كه در آن زندگي مي كنند را برسازند؛ روند داستان به گونه اي ست كه باور خرافات يا نيروهاي فوق بشري كه در رفتار اجتماعي مطرود شناخته شده است در تخيل مان واقعي و باورپذير جلوه مي كند.ارزش ها و باورهايي كه بصورت رفتار تجربه مي شوند ( انواع تجربه هاي هر كدام از شخصيت هاي داستان) باعث مي شود كه حقيقي به نظر برسند و در نتيجه براي اغلب افراد جامعه شكلي از واقعيت مي گيرد و نوعي قطعيت بوجود مي آورد. زيرا براي بسياري از افراد جامعه دشواراست كه از اين باورهاي تجربه شده فراتر بروند بنابراين اين باورها به مرور تبديل به فرهنگ مي شوند،يا آنچه كه به عنوان عرف يا حتا نا خوداگاه جمعي شناخته مي شوند، وعرف مقوله ي ست كه درستي آن به هيچ دليل موجهي نياز ندارد، عرف مشروع است، زيرا مشروع است پس قابل اجرا، بديهي و ازلي ست :
و من حالا،همين حالا، صداي آن دوتا كفش ورني عبدالله را مي شنوم و مي دانم كه تو،حتا تو، صدايش را مي شنوي، صداي دوتا كنده ي بزرگ را كه به زمين مي خورد.
نازنين نادري
شماره های قبل : دومینو - شماره ی دوم / دومینو - شماره ی اول / دومینو - شماره ی بدون شماره