آره درست میگی:
فلاکتِ انسان تنها از یک چیز ناشی میشود و آن اینکه نمیتواند با آرامش در یک اتاق بماند.
اما اگر دائو و دائو دِ جینگ خوب کار کنه، انسان با خودش در یک اتاق به تعارض نمیرسه. و خانه و اتاق غرق در نور و شادمانی میشود.
آره درست میگی:
فلاکتِ انسان تنها از یک چیز ناشی میشود و آن اینکه نمیتواند با آرامش در یک اتاق بماند.
اما اگر دائو و دائو دِ جینگ خوب کار کنه، انسان با خودش در یک اتاق به تعارض نمیرسه. و خانه و اتاق غرق در نور و شادمانی میشود.
من که همش در یک روز هستم!
فیلم «روز موش خرما» نمونه خوبی از فهمیدنِ مفهومِ تکرار در سینماست. زندگی یک روزه که مدام و مدام تکرار میشه. فیلم روز موش خرما ( Groundhog Day ) جواهریه. در جریانِ همین تکرار، تجدید نظر اتفاق میافته و زندگی بهتر میشه. در واقع دائو و دائو دِ جینگ که همان تجربه زندگی روزمره است، درست کار میکند. فیلم «روز موش خرما»، در سینما و با زبانِ تصویر و هنر، معنای تکرار و تجدید نظر را تبیین میکند. از تکرارِ نشاطآور در فیلم روزهای عالی ( Perfect Days) تا همین تکرار در فیلم روز موش خرما. بقول گرترود استاین : تکرار همهیِ زندگی است و با تکرار فهمیدن حاصل میشود و فهمیدن برای بعضیها مهمترین بخش زندگی است.
■ مشخصات فیلم:
Groundhog Day (1993)
ژانر -گونه :کمدی،فانتزی، عاشقانه
کارگردان : هارولد رمیس
بازیگران : Bill Murray, Andie MacDowell, Chris Elliott, Stephen Tobolowsky
خلاصه داستان: یک گزارشگر هواشناسی تلویزیون برای تهیه گزارش روز دوم ماه فوریه یا روز موش خرما به شهر کوچکی میرود. او مجبور میشود شب را در این شهر اقامت کند اما فردا صبح که گزارشگر از خواب بیدار میشود به طرز معجزه آسایی میبیند که در یک چرخهٔ زمانی گیر افتادهاست و هرروز در حال سپری کردن روز دوم فوریه است و این چرخه در طول فیلم ادامه دارد...
از اسم « خدا» در جهان خیلی سواستفاده شده. اما خدا یک موجودیتِ « غیرِ مداخلهگر » دارد. انسان میتواند از برکناری خدا یاد بگیرد. خدا هرگز وارد منازعات نمیشود. نزدیکترین صورت به خدا را « سکوت» دانستهاند. تو «دائو» و « دائو دِ جینگ» هم این عدم مداخله هست. در بیعملی عمل کنید را دائو دارد. بیکنشی، بیجنبشی و سکوت و سکون. گاهی فکر میکنم « خدا» پیروِ تفکرِ «دائو»ست. دائو قبل از خدا وجود داشته.
«وقتی غذا میخوری، غذا میخوری! » میدانی که باید غذا بخوری. گاهی غذا نمیخوری. با اینکه در حالِ خوردنی، ذهنت جای دیگری است. غذایی که در دهان داری مزه نمیکنی. تا وقتی حینِ خوردنِ بتوانی غذا بخوری مشکل نداری. یک ذره هم نگران نباش. این یعنی تو خودت هستی.
وقتی تو خودت باشی، چیزها را همان طور که هستند میبینی و با محیط پیرامونت یکی هستی. خودِ راستینت حاضر است.
شونریو سوزوکی
جلا دادنِ کاشی
فارسییِ : علیظفر قهرمانینژاد
تکراری که با نشاط همراه است
زندگی یک روزه که مدام و مدام تکرار میشه. چرا همیشه تصویرِ فیلم اسب تورین از بلاتار را به اشتراک میزارید. تو اسب تورین، پیرمرد و دخترش را میبینیم که کارهای روزانه را بارها و بارها تکرار میکنند. بلاتار نه تنها بر ابتذالِ اعمال که بر ابهتِ مشخص و گاهن کنایهآلودی در عملِ ساده تاکید میکند. هر روز همین برنامه تکرار میشود. دختر از خواب بیدار میشود، به سمت چاه میرود تا آب بردارد، لباس پدر را به تن میکند، سیبزمینیها را تکه میکند و میخورد. تو فیلم روزهای عالی( Perfect Days )، از ویم وندرس ، این تکرار با نشاط همراه است. زندگی روز به روز در فیلم Perfect Days ارزش دارد. کارهای تکراری برخلاف اسب تورین اینجا اصلن مبتذل نیستند. بلاتار ، اعماقِ ابتذالِ روزانه را تصویر کرد؛ و Perfect Days ، نشان داد در یگانگی با تمامیتِ هستی، کارهای معمولی و تکراری روزمره چقدر زیبا و با ارزش هستند. زندگی در لحظه حال که تنها زمانِ واقعی است. سال نو همچنان مبارک!
نوشته بالا از امیر قاضی پور ( شاعر) است.
آگاهیِ نو
بزرگترین دستاورد انسان، آثارِ هنری، علمی یا فناوری نیست؛ بلکه تشخیص این بدکارکردیِ ذهنی و جنون است. درگذشتهیِ دور، تعداد اندکی توانستند به این تشخیص برسند. مردی به نام سیدارتها که ۲۶۰۰ سال قبل در هندوستان زندگی میکرد، شاید اولین کسی بود که به طرز کاملا شفافی به این تشخیص رسیده بود. سپس، لقب بودا به او داده شد. بودا یعنی « انسانِ بیدار » که در همان زمان، یکی دیگر از معلمان بیدار به انسانیت در چین ظهور کرد. نامش لائو زه( Lao tzu) بود. او آموزههایش را در یکی از بزرگترین کتابهای معنوی که تاکنون نگاشته شده است، به جا گذاشت؛ دائو دِ جینگ ( Tao Te Ching).
متنِ بالا از کتاب « زمینی نو » اثر اکهارت تول با ترجمه « محمدرضا بابامرادی» استخراج شده است. یک انتقاد دوستانه به عنوان یک شاعر از مترجمانِ فارسی آثارِ اکهارت تول یا اکهارت تُله در ایران دارم . مترجمان آثارِ اکهارت تول در ترجمه خود از متنِ بالا در کتاب زمینی نو، نام بودا ، لائو زه و کتاب جاودانه دائو دِ جینگ را ترجمه نکردند!واقعا به چه علت؟ چرا مترجمان ما در ایران، فکر میکنند باید متن را خلاصه کرد و مخاطب ایرانی را در فهم و درک اثر دستکم میگیرند. در حالیکه اثرِ جاودانه دائو دِ جینگ با استقبال مخاطب بارها و بارها با چند ترجمه در ایران منتشر شده است. چرا دائو دِ جینگ و لائو زه باید حذف شود؟ مترجمان گرامی نمیدانند اندیشه آموزگارِ معنوی اکهارت تول در گفتار و نوشتههایش از اساس بر مبنای دائو و دائو دِ جینگ است(؟). اکهارت تول بارها در گفتار، نوشتهها و سخنرانیهایش به لائوزه و کتاب دائو دِ جینگ اشاره کرده است. در یکی از سخنرانیهایش اکهارت تول، کتاب دائو دِ جینگ را بر دست گرفته و نزدیک به یک ساعت و نیم، کتاب لائو زه را خوانش و تفسیر میکند. هیچ یک از مترجمان آثار اکهارت تول، کل متن کتابهای او را ترجمه نکردند. بسیاری از اسامی و سطرهای کتابها را حذف کردند. اینها ربطی به سانسور ندارد. ترجمه دلبخواهی! است. در حالیکه اگر مترجمان به عنوان نمونه همین دائو دِ جینگ را حذف نمیکردند، به فهم و درک نوشته اکهارت تول، بیشتر کمک میشد. وقتی مترجمی جوان متولد ۱۳۷۷ بنام « محمدرضا بابامرادی» در ترجمه خود، دائو دِ جینگ را فراموش نمیکند. این انتقاد به معنی این نیست که مترجمان آثار اکهارت تول، تاثیرگذار نبودند. اگر آنها نبودند کتابهای اکهارت: زمینی نو، نیروی حال، سکون سخن میگوید و تمرین نیروی حال هرگز در ایران شناخته نمیشد. اما حذف دلبخواهی متن را نمیشود نادیده گرفت.
راز آرامش در زندگی چیست؟
فرزانه پاسخ داد:
زندگی بسیار ساده است، به آن شرط که شما آن زمان که دراز کشیدهاید فقط دراز کشیده باشید،
و زمانی که راه میروید فقط راه بروید،
زمانی که غذا میخورید فقط غذا بخورید،
و به همین ترتیب نیز همۀ کارهایتان را انجام دهید.
زیرا آن زمان که شما دراز میکشید به این فکر میکنید که کی بلند شوید،
زمانی که بلند شدید فکر میکنید که بعد آن باید کجا بروید،
زمانی که دارید میروید به این فکر میکنید که چه بخورید و به همین ترتیب...
فکر و ذهن شما همیشه یک قدم جلوتر از آن لحظهای است که خود شما هستید.
همین باعث میشود که نتوانید از اکنون لذت ببرید.
غافل از اینکه معجزۀ زندگی تنها وقتی اتفاق میافتد که درک کنید بهترین لحظه همین لحظه است.
وقتی آرزویی نباشد، همه چیز در صلح و آرامش است.
شعری از فرامرز سلیمانی
for john cage
wild wide open
جهان از برابرم میگذرد و میگریزد از برابرم
نقش بیهودگی دارد این زمان
به بیخودی و بیمعنایی
بی مقصود و خواهش
و التماس
بیحسهای فراهم و درهم و گم
اگر آواهاش همساناند اینسان
پس سکوت آوایی یگانه ست
وحشی و گشوده و برپا
به دعوتی و نه پذیرشی
در اتفاق و فضای خاکستریِ
مهره
و تاس
میآمدم مدام و مبارک باشد جهان
( پس هجده دقیقه سکوت ... )
نکته : با خواندن شعرِ فرامرز سلیمانی یاد این عبارت "دائو دِ جینگ" افتادم: چون خواهشی نباشد، [ آدمیان] سکون مییابند.
نیروی مذکر را بشناسید،
اما ارتباط خود را با نیروی مونث از دست ندهید.
جهان را با آغوش باز بپذیرید.
اگر جهان را اینگونه بپذیرید،
دائو هرگز شما را ترک نمیکند
و شما چون کودکی کوچک خواهید بود.
سفید را بشناسید،
اما سیاه را هم نادیده نگیرید.
الگویی برای جهانیان باشید.
اگر الگویی برای همگان باشید،
دائو در وجودتان تقویت میشود
و چیزی وجود نخواهد داشت که از عهدهاش بر نیایید.
حالات شخصی خود را بشناسید و در عین حال از حالات اجتماعی غافل نشوید.
جهان را آنگونه که هست بپذیرید
اگر جهان را بپذیرید
دائو در وجودتان میدرخشد
و به وجود نخستین خویش باز میگردید.
هستی از نیستی بوجود آمده
همچون ظرفی چوبی که از قطعهای چوب ساخته شده است.
فرزانه ظرف چوبی را میشناسد
و همزمان از قطعه چوب نخستین نیز غافل نیست؛
به این ترتیب او می تواند همه چیز را بکار گیرد.
نکته: متنِ بالا از دائو دِ جینگ است. عجیبه، که مانیِ پیامبر و شاعر و البته نقاش، نوشتههایِ کتاب جاودانه و ابدیِ دائو د جینگ را درک نکرد. در واقع دائوی بی نام ، بیشکل و بیصورت در همه جا هست. شما خودتان خبر ندارید چقدر دائو در زندگیتان حضور دارد. مانی در مقامِ عمل دائوی نبود و نیست. مانی که به تخریبِ جهانِ مادی میپرداخت. حتا تاثیرات مانی از آیینِ زرتشت که زندگی را همواره پاس میداشت، باعث نشد مانی همچون زرتشتیان، جهانِ هر روز در حالِ زایش را بپذیرد. آیینِ مانی یک آیینِ افسانهای و اسطورهای است. یک فرضیه وجود دارد، که مانی با لائو زه نویسنده کتاب دائو د جینگ ( Tao Te Ching) دیدار کرده است. تا جایی که لائو زه را معلم مانی و مرشد بودا در منابعی دانستهاند. از جمله در ابرهارد در تاریخ چین در ص۴۱. شاگردی که از معلمش تاثیر نگرفته است.. بیآنکه بخواهیم دستاوردهای مانی و مانویان را در عرفان، شعر، هنر و ادبیات انگار کنیم. مانی و لائو زه هر دو از بانیانِ اندیشه عدم خشونت هستند. پنج هزار کلمه کتاب دائو دِ جینگ را اگر خوانده باشید، نیازی به اثبات نیست.
گرچه نیمشب باشد، بامداد اینجاست؛ گرچه سحر میآید، اکنون شامگاه است.
شبانگاه و روز فرقی ندارند. چیز یکسانی است که گاه شبانگاهش میخوانند و گاه روز. آنها یک چیزند.
کسانی که کتاب " دائو د جینگ " را خواندهاند، با کتاب " ذهنِ ذن، ذهن آغازگر" که تصویرش را میبینید نیز کاملن ارتباط برقرار میکنند. زندگی مراقبه است شعر مراقبه است. رغبت به مراقبت. نویسنده این کتاب هیچ جای کتاب از " دائو" و "دائو د جینگ " حتا نامی نمیبره، اما این کتاب ۱۰۰درصد با دائو پیوند دارد. بیست و یکبار این کتاب توسط نشر بیدگل چاپ شد تا بالاخره این کتاب را خریدم
شعر موُمون
بیدروازه است دائوی بزرگ،
هزاران راه به آن هست.
اگر از این حصار بگذری
میتوانی آزادانه به عالَم قدم بگذاری
«دائوی بزرگ» همان «راه» ، «راه فرجامین» ، « حقیقت بَرین»، و ذات ذِن است. شاید بشود به آن اسمهای گوناگون داد، اما حقیقت بنیادی یکی است و همیشه همان است، یعنی همیشه بیتغییر است؛ از اینرو دائوی بزرگ دروازه ندارد، و حالا پیش روی شما است و ناگهان آن را از پشت سرتان میبینید، او عالَم را پُر میکند.
آزادانه از هر جا وارد شوید. از هر طرف راه باز و بیدروازه است. میتوانم بگویم چون بیدروازه است دائوی بزرگ است؛ از اینرو گفتهاند که «هزاران راه به آن هست.»
یک استاد کهن ذِن گفت: «به زیر پایت نگاه کن!» اگر بایستید، دائو همان جایی است که شما ایستادهاید. اگر بنشینید، دائو همان جایی است که نشستهاید.
دروازهی بیدروازه
موُمونکان
فارسی ی: ع.پاشایی
ناشر: کارگاه اتفاق. چاپ سوم تابستان۱۴۰۲